دوباره شب شد و دل در شباب است چه پیر
پس از گذشت چهل روز دل شدست اسیر
اسیر و دربه دری مانده ی ندیده حرم
نشسته منتظر دست مهربان
کرم
حرم ندیده دو چشمش زغم ببست به هم
وبعد باز بکردش بدید هست حرم
کنار صورت او من گمان کنم که شدش
شبیه موج خروشان کنار موژ چشش
نظر کند به هلال حرم بزد به خودش
یه لطمه تا که شود هوشیار زد به رخش
رخش زضربه ی محکم شدش چه سرخ وغریب
ولی هنوز نگاهش میان صحن غریب
نگاه را نگهی داشت تا شروع کند
نگاه بود قوی تا لبان طلوع کند
طلوع کرد و لبانش گذر زخاطره ها
بکرد و یتد بکردش فراق کرببلا
هوا هوای کسی است که تازه دیده حرم
پریده سمت حرم از فضای زشت حرم
چه حال و شور عجیبی رسد به او که نگو
نگاه سمت حرم در دلش تشکر هو
حرم ندیده سرانجام شد یه دیده حرم
گرفت دست گدایش دو دست لطف کرم
به صبح شب که نظر در حرم ندیده کنند
تمام چشم به حال تعجبش بشوند
به دست او حرمی چشم او به عکس حرم
وتن به روی زمین جان به دست لطف کرم
شدش شهید ، شهیدی به راه عشق حرم
ومشق عشق به آخر رسد شهید کرم
کسی که تشنه ی دیدار دل ندیده ی او
به لحظه آخر عمرش شود شهیده ی او
دلیل اینکه اعاده شدست حرف حرم
که شاعرش بنشسته در انتظار کرم
((گمنام)) درانتظار کرم...
ادامه مطلبما را در سایت درانتظار کرم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : gomnammh بازدید : 60 تاريخ : شنبه 18 تير 1401 ساعت: 13:25